خطبه غراء
خطبه غراء | |
---|---|
اطلاعات روایت | |
موضوع | اخلاق |
صادره از | امام علی(ع) |
منابع شیعه | نهج البلاغه |
احادیث مشهور | |
حدیث سلسلةالذهب.حدیث ثقلین.حدیث کساء.مقبوله عمر بن حنظلة.حدیث قرب نوافل.حدیث معراج. حدیث ولایت.حدیث وصایت.حدیث جنود عقل و جهل.حدیث شجره |
خطبه غَرّاء، از خطبههای امام علی(ع) در موضوع اخلاق که در نهج البلاغه آمده است. امام علی(ع) در این خطبه با یادآوری نعمتهای الهی، انسان را به تقوا فرامیخواند و از عذاب میترساند. گفتهاند مردم با شنیدن این خطبه از زبان امیرالمؤمنین(ع)، به خود لرزیدند و اشک ریختند.
شماره ترتیبی این خطبه در نسخههای نهج البلاغه، متفاوت است.
وجه تسمیه
نام نسخه | شماره خطبه |
---|---|
المعجم المفهرس، صبحی صالح | ۸۳ |
فیض الاسلام، شرح خوئی، ملاصالح، ابن ابی الحدید | ۸۲ |
ابن میثم | ۸۰ |
عبده | ۷۹ |
ملافتح الله | ۸۴ |
فی ظلال | ۸۱ |
میرزا حبیبالله خویی درباره نامگذاری این خطبه به «غراء» مینویسد:
- این نامگذاری سزاوار است؛ زیرا این خطبه از بهترینها و شریفترین خطبههای امام است و از نظر محتوا شامل حکمت و موعظه حسنه است و در آن، آرایههای بیانی و بدیع همچون جناس، سجع، استعاره و کنایه به کار رفته است.
مضمون
این خطبه با حمد و ثنای الهی و گواهی دادن حضرت به پیامبری حضرت محمد(ص) آغاز میشود و با سفارش به تقوای الهی با یادآوری نعمتهای او و آزمایش بودن دنیا و یادآوری قیامت، مرگ، در گور نهاده شدن انسان و از هم پاشیدن جسمش و خوراک خزندگان شدنش ادامه مییابد. در همین راستا، آفرینش انسان از نطفگی تا مرگ با تعابیری در اوج بلاغت در برابر چشم شنوندگان ترسیم میشود و با یادآوری این نعمتهای الهی، انسان را از گردنکشی در برابر آفرینندهاش بر حذر میدارد. ادامه خطبه، یادآوری سختیهای جان کندن و جدایی از نزدیکان و سختیهای پس از مرگ و دوزخ است که اما پس از ذکر اینها از ترس خدا به وی پناه میبرد.
عظمت خطبه
ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت، در شرح این خطبه مینویسد:
وی در ادامه دلیل خود را برای این ادعا بیان میکند و سخن معاویه را نیز نقل میکند که: علی، بنیانگذار فصاحت در قریش است.
واکنش مردم
سید رضی پس از ذکر این خطبه مینویسد:
- «گفتهاند چون امیرالمؤمنین(ع) این خطبه را خواند، تنها از شنیدن آن لرزید، و دیدهها بارانِ اشک بارید، و دلها از بیم تپید.»
متن و ترجمه خطبه
متن | ترجمه حسین انصاریان |
اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذی عَلا بِحَوْلِهِ، وَ دَنا بِطَوْلِهِ، مانِحِ كُلِّ غَنیمَة وَ فَضْل، وَ كاشِفِ كُلِّ عَظیمَة وَ اَزْل. | حمد خدای را كه از همه چیز به قدرتش برتر، و به احسانش نزدیك است، بخشنده هر سود و فضل، و برطرف كننده هر بلای عظیم و شدت است. |
اَحْمَدُهُ عَلی عَواطِفِ كَرَمِهِ، وَ سَوابِغِ نِعَمِهِ، وَ اُومِنُ بِهِ اَوَّلاً بادِیاً، وَ اَسْتَهْدیهِ قَریباً هادِیاً، وَ اَسْتَعینُهُ قاهِراً قادِراً وَ اَتَوَكَّلُ عَلَیهِ كافیاً ناصِراً. | او را بر كَرَمهای پی در پی، و نعمتهای فراوان و كاملش سپاس میگویم، و به او ایمان میآورم كه اول است و ابتداكننده آفرینش، و از او هدایت میخواهم كه نزدیك است و هدایت كننده، و از او كمك میطلبم كه غالب است و قوی، و به او اعتماد مینمایم كه كفایت كننده است و یاور. |
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ لاِِنْفاذِ اَمْرِهِ، وَ اِنْهاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدیمِ نُذُرِهِ. | و شهادت میدهم كه محمد صلّی الله علیه وآله بنده و فرستاده اوست، كه او را برای اجرای فرمانش، و ابلاغ حجّتش، و ترساندن عاصیان از عذابش فرستاد. |
اُوصیكُمْ عِبادَ اللهِ بِتَقْوَی اللهِ الَّذی ضَرَبَ لَكُمُ الْاَمْثالَ، وَ وَقَّتَ لَكُمُ الْاجالَ، وَاَلْبَسَكُمُ الرِّیاشَ، وَ اَرْفَعَ لَكُمُ الْمَعاشَ، وَ اَحاطَ بِكُمُ الْاحْصاءَ، | ای بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش میكنم، خداوندی كه برای شما مثلها زد، مدت زندگی شما را معین فرمود، به شما لباس پوشاند، فراخی معیشت داد، شما را در محدوده شماره گری اعمال قرار داد، |
وَ اَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزاءَ، وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوابِغِ وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِ، وَ اَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوالِغِ، وَ اَحْصاكُمْ عَدَداً، وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً فی قَرارِ خِبْرَةٍ وَ دارِ عِبْرَةٍ، | و جزای كردارتان را آماده نموده، شما را برای نعمتهای كامل و عطایای فراوان اختیار نموده، و با دلایل رسا از عذاب فردا بیم داده، شما را به شمار آورده، و مدت زندگی شما را در قرارگاه امتحان و سرای عبرت معین نموده، |
اَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فیها وَ مُحاسَبُونَ عَلَیها، فَاِنَّ الدُّنْیا رَنِقٌ مَشْرَبُها، رَدِغٌ مَشْرَعُها، یونِقُ مَنْظَرُها، وَ یوبِقُ مَخْبَرُها. غُرُورٌ حائِلٌ، وَ ضَوْءً آفِلٌ، وَ ظِلٌّ زائِلٌ، وَ سِنادٌ مائِلٌ. | در دنیا آزمایش میشوید، و بر اساس آن مورد محاسبه قرار میگیرید، زیرا آبشخور دنیا ناصاف و كدر، چشمهاش گل آلود و لغزنده، دیدگاهش زیبا و فریبنده، و آزمایشگاهش تباه كننده است. فریبندهای زودگذر، و نوری غروب كننده، و سایهای از بین رونده، و تكیه گاهی رو به افتادن است. |
حَتّی اِذا اَنِسَ نافِرُها، وَ اطْمَاَنَّ ناكِرُها، قَمَصَتْ بِاَرْجُلِها، وَ قَنَصَتْ بِاَحْبُلِها، وَ اَقْصَدَتْ بِاَسْهُمِها، وَ اَعْلَقَتِ الْمَرْءَ اَوْهاقَ الْمَنِیةِ، | تا آن گاه كه رمنده از آن به آن انس گیرد، و متوحش از آن به آن مطمئن گردد، همچون اسب سركش كه پا بلند و به زمین كوبد سوارش را به خاك اندازد، و او را به دامهایش صید كند، و به تیرهای هلاك كنندهاش بدوزد، و در پایان كار گردنش را به كمندهای مرگ ببندد، |
قائِدَةً لَهُ اِلی ضَنْكِ الْمَضْجَعِ، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، وَ مُعاینَةِ الْمَحَلِّ، وَ ثَوابِ الْعَمَلِ. | در حالی كه او را به خوابگاه تنگ قبر، و بازگشتگاه ترسناك، و مشاهده جایگاه ابدی، و درك جزای عمل سوق دهد. |
وَ كَذلِكَ الْخَلَفُ یعْقُبُ السَّلَفَ، لاتُقْلِعُ الْمَنِیةُ اخْتِراماً، وَلایرْعَوِی الْباقُونَ اجْتِراماً، یحْتَذُونَ مِثالاً، وَ یمْضُونَ اَرْسالاً اِلی غایةِ الانْتِهاءِ، وَ صَیورِ الْفَناءِ. | همین است برخورد دنیا با آیندگانی كه جانشین گذشتگانند، مرگ از نابود كردنشان بازنمی ایستد، و ماندگان از آلودگی دست برنمی دارند، از رویه گذشتگان پیروی مینمایند، و این همه پی در پی از دنیا میروند تا نهایت پایان و عاقبت فنا و نیستی |
حَتّی اِذا تَصَرَّمَتِ الْاُمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَ اَزِقَ النُّشُورُ، اَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرائِحِ الْقُبُورِ، وَ اَوْكارِ الطُّیورِ، وَ اَوْجِرَةِ السِّباعِ، وَ مَطارِحِ الْمَهالِكِ، سِراعاً اِلی اَمْرِهِ، مُهْطِعینَ اِلی مَعادِهِ، | تا آن گاه كه رشته امور از هم بگسلد، و روزگاران سپری گردد، و بیرون آمدن مردگان از قبر نزدیك شود، خداوند همه را از میان گورها، و آشیانه پرندگان، و لانه درندگان، و پرتگاههای هلاك به در آورد، در حالی كه به سوی امرش شتابان، و به معركه معادشان عجله كنان روان گردند، |
رَعیلاً صُمُوتاً، قِیاماً صُفُوفاً، ینْفِذُهُمُ الْبَصَرُ، وَ یسْمِعُهُمُ الدَّاعی، عَلَیهِمْ لَبُوسُ الاِسْتِكانَةِ، وَ ضَرَعُ الاِسْتِسْلامِ وَ الذِّلَّةِ، | گروهی خاموش، و ایستادگانی صَف زده، دید خداوند بر همه احاطه دارد، ندادهنده ندایش را به همه میشنواند، لباس خاكساری و ذلتِ تسلیم و و خواری بر آنان پوشانده میشود، |
قَدْ ضَلَّتِ الْحِیلُ، وَ انْقَطَعَ الاَمَلُ، وَ هَوَتِ الاَفْئِدَةُ كاظِمَةً، وَخَشَعَتِ الْاصْواتُ مُهَینِمَةً، وَاَلْجَمَ الْعَرَقُ، وَ عَظُمَ الشَّفَقُ، وَ اُرْعِدَتِ الْاسْماعُ لِزَبْرَةِ الدّاعی اِلی فَصْلِ الْخِطابِ، وَ مُقایضَةِ الْجَزاءِ، وَ نَكالِ الْعِقابِ، وَ نَوالِ الثَّوابِ. | روزی است كه چاره سازی در آن كارساز نیست، آرزو قطع شده، دلها از ترس تهی و خاموش شده، صداها آهسته و مخفی گشته، عرق تا دهان رسیده، و ترس از گناه عظیم شده، و گوشها از شنیدن فریاد رعدآسای منادی حق برای بیان حكم قاطع میان حق و باطل و رسیدن به جزای عمل نیك و بد و كیفر و ثواب به لرزه درآمده است! |
عِبادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِداراً، وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِساراً، وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضاراً، وَ مُضَمَّنُونَ اَجْداثاً، وَ كائِنُونَ رُفاتاً، وَ مَبْعُوثُونَ اَفْراداً، وَ مَدینُونَ جَزاءً، وَ مُمَیزُونَ حِساباً. | این جمعیت بندگانی هستند كه به قدرت خلق شده، و بیاختیار در مدار پرورش حق قرار گرفتهاند، و با حضور فرشتگان دچار مرگ گشته، و در درون قبر گذاشته شده، و در معرض پوسیدگی آمده، و تنها سر از قبر برآورده، و در برابر اعمالشان جزا داده میشوند، و وضعشان با محاسبه حق روشن میشود. |
قَدْ اُمْهِلُوا فی طَلَبِ الْمَخْرَجِ، وَ هُدُوا سَبیلَ الْمَنْهَجِ، وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ، وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّیبِ، وَ خُلُّوا لِمِضْمارِ الْجِیادِ، وَ رَوِیةِ الْارْتِیادِ، وَ اَناةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتادِ فی مُدَّةِ الْاجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ. | اینان در دنیا برای بیرون آمدن از گمراهی مهلت داده شدند، و به راه روشن هدایت گشتند، و فرصت در اختیارشان قرارگرفت مانند فرصت دادن به شخصی كه ناراضی را از خود راضی كند، پرده شبهات از برابر چشمشان برداشته شد، در میدان مسابقه به سوی خیرات رها شدند، و مجال تفكر برای رسیدن به بهترین مراتب و اقتباس نور سعادت در مدت حیات و محلّ آمد و شد فرصت به آنان عنایت شد. |
فَیا لَها اَمْثالاً صائِبَةً، وَ مَواعِظَ شافِیةً، لَوْ صادَفَتْ قُلُوباً زاكِیةً، وَ اَسْماعاً واعِیةً، وَ آراءً عازِمَةً، وَاَلْباباً حازِمَةً. | عجبا از این مثلهای صحیح و راست، و پندهای شفادهنده، اگر با دلهای پاك، و گوشهای شنوا، و آراء ثابت، و عقلهای دوراندیش برخورد كند. |
فَاتَّقُوا اللهَ تَقِیةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ، وَ حاذَرَ فَبادَرَ، وَ اَیقَنَ فَاَحْسَنَ، وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ، وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ، وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ، وَ اَجابَ فَاَنابَ، وَ رَجَعَ فَتابَ، وَ اقْتَدی فَاحْتَذی، وَ اُرِی فَرَأی. | پس تقوای الهی پیشه كنید مانند تقوای كسی كه شنید و خاشع شد، و گناه كرد و اعتراف نمود، و ترسید و به عمل برخاست، حذرنمود و به سوی طاعت شتافت، یقین كرد ونیكی پیشه ساخت، عبرت به او عرضه شد و عبرت گرفت. او راترساندند و اوترسید، ممنوع از گناه شد وپذیرای ممنوعیت گشت،دعوت حق را اجابت كرد و به حق دل داد، از گناه برگشت و توبه نمود، به هادیان راه اقتدا كرد و به طریق ایشان رفت، حقیقت به او ارائه شد و او مشاهده كرد، |
فَاَسْرَعَ طالِباً، وَ نَجا هارِباً، فَاَفَادَ ذَخیرَةً، وَ اَطابَ سَریرَةً، وَ عَمَّرَ مَعاداً، وَ اسْتَظْهَرَ زاداً لِیوْمِ رَحیلِهِ، وَ وَجْهِ سَبیلِهِ، وَ حالِ حاجَتِهِ، وَ مَوْطِنِ فاقَتِهِ، وَ قَدَّمَ اَمامَهُ لِدارِ مُقامِهِ. | پس شتابان طالب حق شد، و با گریز از زشتی نجات یافت، ذخیره آخرت یافت، باطن را پاكیزه كرد، قیامتش را آباد نمود، و زاد و توشه برای روز مرگ و راه پر خطر و وقت نیاز و محل تهیدستی بر مركب خود بار كرد، و برای جایگاه ابدی زاد و راحله پیش فرستاد. |
فَاتَّقُوا اللهَ عِبادَ اللهِ جِهَةَ ما خَلَقُكُمْ لَهُ، وَ احْذَرُوا مِنْهُ كُنْهَ ما حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ ما اَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ میعادِهِ، وَالْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعادِهِ. | پس ای بندگان خدا، در جهت هدفی كه شما را برای آن آفریده تقوا پیشه كنید، و از او حذر كنید نهایت حذری كه شما را از جانب خود برحذر داشته، و كسب استحقاق كنید برای تحقق وعده صادقانه حق جهت آنچه در قیامت برای شما مهیا كرده، و برای حذر از هول روز معاد. |
سید رضی، بخش دیگری از این خطبه را چنین نقل میکند: | |
جَعَلَ لَكُمْ اَسْماعاً لِتَعِی ما عَناها، وَ اَبْصاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشاها، وَ اَشْلاءً جامِعَةً لِاَعْضائِها، مُلائِمَةً لِاَحْنائِها، فی تَرْكیبِ صُوَرِها، وَ مُدَدِ عُمُرِها، بِاَبْدان قائِمَة بِاَرْفاقِها، وَ قُلُوب رائِدَة لِاَرْزاقِها، فی مُجَلِّلاتِ نِعَمِهِ، وَ مُوجِباتِ مِنَنِهِ، وَ حَواجِزِ عافِیتِهِ. | برای شما گوشها قرار داد تا آنچه به كار آید حفظ كنند، و چشمها مقرر فرمود تا از تاریكیها بینا شوند، هر عضو را شامل اعضا گردانید، و آن اعضا را در تألیف صورت و دوامشان در محلهای مناسب قرار داد، با بدنهایی كه با ابزار سودمند برقرارند، و دلهایی كه جوینده ارزاق خود هستند، در حالی كه انسانها در نعمتهای بزرگ، و موجبات احسان، و موانع آفات تندرستی غرقند. |
وَ قَدَّرَ لَكُمْ اَعْماراً سَتَرَها عَنْكُمْ، وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثارِ الْماضینَ قَبْلَكُمْ: مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلاقِهِمْ، وَ مُسْتَفْسَحِ خِناقِهِمْ، | مدت عمر مقدّر را از شما پنهان داشت، و از آثار گذشتگان برای شما عبرتها به جای گذاشت: از بهرهای كه از دنیا بردند، و از فراخی عمر كه پیش از گلوگیر شدن مرگ نصیب آنان بود، |
اَرْهَقَتْهُمُ الْمَنایا دُونَ الْامالِ، وَ شَذَّبَهُمْ عَنْها تَخَرُّمُ الْاجالِ. لَمْ یمْهَدُوا فی سَلامَةِ الْابْدانِ، وَ لَمْ یعْتَبِرُوا فی اُنُفِ الْاوانِ. | ولی قبل از اینكه به آرزوهایشان برسند مرگ به طرف آنان شتاب كرد، و گسستن ریسمان اجل آنان را از آرزوهایشان جدا نمود. به وقت تندرستی زاد آخرت تهیه نكردند، و از ابتدای جوانی عبرت نگرفتند. |
فَهَلْ ینْتَظِرُ اَهْلُ بَضاضَةِ الشَّبابِ اِلاّ حَوانِی الْهَرَمِ؟ وَ اَهْلُ غَضارَةِ الصِّحَّةِ اِلاَّ نَوازِلَ السَّقَمِ؟ وَ اَهْلُ مُدَّةِ الْبَقاءِ اِلاّ آوِنَةَ الْفَناءِ؟ | آیا آن كه در عنفوان جوانی است جز خمیدگی و پیری را انتظار میكشد؟ و آن كه در شادابی سلامت است غیر از امراض گوناگون را توقع دارد؟ و كسی كه فعلاً موجود است جز ساعت فنا را منتظر است؟ |
مَعَ قُرْبِ الزِّیالِ، وَ اُزُوفِ الْانْتِقالِ، وَ عَلَزِ الْقَلَقِ، وَ اَلَمِ الْمَضَضِ، وَ غُصَصِ الْجَرَضِ، وَ تَلَفُّتِ الْاسْتِغاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالْاقْرِباءِ وَ الْاعِزَّةِ وَ الْقُرَناءِ. | آن هم با نزدیك شدن جدایی از زندگی، و كوچ از این دنیا، و لرزه و اضطراب، و درد سوز دل، و فروبردن آب دهان از غصه و رنج، و دیده به اطراف دوختن برای كمك خواستن از فرزندان و خویشان و دوستان و همسران. |
فَهَلْ دَفَعَتِ الْاقارِبُ؟ اَوْ نَفَعَتِ النَّواحِبُ؟ وَ قَدْ غُودِرَ فی مَحَلَّةِ الْامْواتِ رَهیناً، وَ فی ضیقِ الْمَضْجَعِ وَحیداً، | آیا این همه نزدیكان قدرت دفع مرگ را از انسان دارند؟ آیا گریه كنندگان سودی میدهند؟ در حالی كه مرده خانواده در گورستان به گرو رفته، و در تنگنای قبر تنها مانده، |
قَدْ هَتَكَتِ الْهَوامُّ جِلْدَتَهُ، وَ اَبْلَتِ النَّواهِكُ جِدَّتَهُ، وَ عَفَتِ الْعَواصِفُ آثارَهُ، وَ مَحَا الْحَدَثانُ مَعالِمَهُ، وَ صارَتِ الْاجْسادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِها، وَ الْعِظامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِها، وَ الْارْواحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ اَعْبائِها، مُوقِنَةً بِغَیبِ اَنْبائِها، لاتُسْتَزادُ مِنْ صالِحِ عَمَلِها، وَ لاتُسْتَعْتَبُ مِنْ سَییءِ زَلَلِها. | گزندگان پوست بندش را پاره پاره كرده، عوامل لاغركننده نازكی و تازگی بدنش را كهنه نموده، بادهای سخت آثارش را از میان برداشته، و حوادث زمانه نشانههای او را به نابودی كشیده، بدنها پس از تازگی تغییر كرده، و استخوانها پس از قوّت پوسیده، و جانها در گرو بارهای گناهان مانده، به اخبار غیبی پس از مرگ یقین پیدا كرده، آنجا از ارواح مردگان اضافه كردن عمل صالح نخواهند، و خشنودی حق از خطاهایشان نطلبند. |
اَوَلَسْتُمْ اَبْناءَ الْقَوْمِ وَ الْاباءَ؟ وَ اِخْوانَهُمْ وَ الْاقْرِباءَ؟ تَحْتَذُونَ اَمْثِلَتَهُمْ، وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ، وَ تَطَؤُونَ جادَّتَهُمْ؟ | آیا شما زندگانْ فرزندان این مردم و پدران و برادران و خویشان ایشان نیستید، كه از رفتار آنان پیروی كرده، و به راه آنان میروید، و در جاده آنان قدم میگذارید؟ |
فَالْقُلُوبُ قاسِیةٌ عَنْ حَظِّها، لاهِیةٌ عَنْ رُشْدِها، سالِكَةٌ فی غَیرِ مِضْمارِها، كَاَنَّ الْمَعْنِی سِواها، و كَاَنَّ الرُّشْدَ فی اِحْرازِ دُنْیاها. | پس دلها از به دست آوردن نصیب معنوی خود سخت است، و از طلب هدایت و فلاح خود غافل است، و در غیر مسیر اصلی راه پیماست، گویا مقصود حق غیر ایشان است، و انگار هدایت و نجاتشان در جمع آوری متاع دنیاست. |
وَ اعْلَمُوا اَنَّ مَجازَكُمْ عَلَی الصِّراطِ، وَ مَزالِقِ دَحْضِهِ، وَ اَهاویلِ زَلَلِهِ، وَ تاراتِ اَهْوالِهِ. | و بدانید كه عبور شما از صراط است، آنجا كه جایگاه لغزش قدمهاست، و محل هول و ترس و انواع مخاطرات. |
فَاتَّقُوا اللهَ عِبادَاللهِ تَقِیةَ ذِی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ، وَ اَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وَ اَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ نَوْمِهِ، وَ اَظْمَاَ الرَّجاءُ هَواجِرَ یوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَواتِهِ، وَ اَرْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِاَمانِهِ، | پس ای بندگان خدا، تقوای الهی پیشه كنید، تقوای خردمندی كه اندیشه و تفكر دلش را مشغول كرده، و ترس از عذاب بدنش را به رنج افكنده، و عبادت شب كمترین خواب را هم از دیدهاش گرفته، و امید به رحمت حق او را در گرمای وسط روز تشنه نگاه داشته، و بیرغبتی به دنیا وی را از شهواتش منع كرده، و ذكر الهی زبانش را به حركت و شتاب واداشته، و وحشت را برای امن در قیامت مقدم داشته، |
وَ تَنَكَّبَ الْمَخالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبیلِ، وَ سَلَكَ اَقْصَدَ الْمَسالِكِ اِلَی النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ، وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فاتِلاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَیهِ مُشْتَبِهاتُ الْامُورِ، ظافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْری، وَ راحَةِ النُّعْمی، فی اَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ یوْمِهِ، | و از اندیشههایی كه او را از راه روشن حق بازدارد كناره گرفته، و برای رسیدن به راه مطلوب در میانهترین راه (كه راه خداست) حركت كرده، و عوامل كبر و غرور او را از راه حق بازنگردانده، و امور اشتباه انگیز بر او پوشیده نمانده، به خوشحالی بشارت حق به بهشت و آسایش زندگی اخروی در آسودهترین خوابگاه خود (كه قبر است) و ایمنترین روزش (كه قیامت است) دست یافته، |
قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعاجِلَةِ حَمیداً، وَ قَدَّمَ زادَ الْاجِلَةِ سَعیداً، وَ بادَرَ مِنْ وَجَل، وَ اَكْمَشَ فی مَهَل، وَ رَغِبَ فی طَلَب، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَب، وَ راقَبَ فی یوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قَدَماً اَمامَهُ. | از گذرگاه دنیا به طور پسندیده عبور نموده، و توشه آخرت، باسعادت و خوشبختی پیش فرستاده، و محض ترس از مقام حق به سوی كردار پسندیده شتافته، و در ایام مهلت در دنیا به سوی طاعت سرعت كرده، و در جستجوی رضای حق شوق نشان داده، و به خاطر خوف خدا از گناه گریخته، و امروز به فكر فردا بوده، و هماره به آینده نگریسته است. |
فَكَفی بِالْجَنَّةِ ثَواباً وَ نَوالاً، وَ كَفی بِالنّارِ عِقاباً وَ وَبالاً، وَ كَفی بِاللهِ مُنْتَقِماً وَ نَصیراً، وَ كَفی بِالْكِتابِ حَجیجاً وَ خَصیماً. | پس بهشت برای ثواب و پاداش به اندازه است، و دوزخ برای عذاب و گرفتاری بس است، و كافی است كه خدا انتقام گیرنده و یاور است، و همین بس كه قرآن در قیامت احتجاج كننده و مخاصمه گر است. |
اُوصیكُمْ بِتَقْوَی اللهِ الَّذی اَعْذَرَ بِما اَنْذَرَ، وَ احْتَجَّ بِما نَهَجَ، وَ حَذَّرَكُمْ عَدُواًّ نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیاً، وَ نَفَثَ فِی الْاذانِ نَجِیاً، فَاَضَلَّ وَ اَرْدی، وَ وَعَدَ فَمَنّی، وَ زَینَ سَیئاتِ الْجَرائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، | من شما را به تقوای الهی سفارش میكنم كه شما را به سبب آنچه بیم داده جای عذری نگداشته، و حجت را با راه روشنی كه پیش پای شما نهاده تمام كرده، و شما را از دشمنی برحذر داشته كه پنهانی در سینهها نفوذ میكند، ومخفیانه درگوشهاسخن میگوید، پس انسان راگمراه كرده به تباهی میكشد، و وعده میدهد و در آرزوهامی افكند، و گناهان بسیار زشت را آرایش داده، ومعاصی كبیره هلاكت بار را ناچیزجلوه میدهد، |
حَتّی اِذَا اسْتَدْرَجَ قَرینَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهینَتَهُ، اَنْكَرَ ما زَینَ، وَ اسْتَعْظَمَ ماهَوَّنَ، وَ حَذَّرَ ما اَمَّنَ. | تا به تدریج قرین خود را بفریبد، و گروگانش را به قید طاعت خود درآورد، آنوقت آنچه را آراسته بود منكر گردد، و آنچه را آسان جلوه داده بود بزرگ شمرد، و از آنچه ایمن نموده بود بترساند. |
در بخش دیگری از خطبه امام در چگونگی آفرینش انسان میفرماید: | |
اَمْ هذَا الَّذی اَنْشَأَهُ فی ظُلُماتِ الْارْحامِ، وَ شُغُفِ الْاسْتارِ: نُطْفَةً دِهاقاً، وَ عَلَقَةً مُحاقاً، وَ جَنیناً وَ راضِعاً، وَ وَلیداً وَ یافِعاً. | یا این انسانی كه خداوند او را در تاریكیهای رحم، و غلاف پوشاننده بدین صورت ایجاد كرد: نطفه ریخته شده، و خون بسته صورتبندی نشده، و جنین در رحم و طفل شیرخوار، و كودك و نوجوان. |
ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حافِظاً، وَ لِساناً لافِظاً، وَ بَصَراً لاحِظاً، لِیفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَ یقْصِرَ مُزْدَجِراً. | آن گاه برای او قلبی حافظ، و زبانی گویا، و چشمی بینا قرار داد، تا بفهمد و پند گیرد، و از گناه خودداری نماید. |
حَتّی اِذا قامَ اعْتِدالُهُ، وَ اسْتَوی مِثالُهُ، نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَخَبَطَ سادِراً، ماتِحاً فی غَرْبِ هَواهُ، كادِحاً سَعْیاً لِدُنْیاهُ، فی لَذّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَواتِ اَرَبِهِ، لایحْتَسِبُ رَزِیةً، وَلایخْشَعُ تَقِیةً، | ولی چون به حد كمال رسید، و قامتش آراسته شد، به حال غرور و كبر از مدار حق گریخت، و بیباك و گمراه گشت، با دلْوِ هوا و هوس آب كشید، برای رسیدن به دنیا كوشش بسیار كرد، در هر لذت و خوشی گام نهاد، هرچه به نظرش رسید عمل كرد، احتمال اینكه به بلا وناكامی دچارشود نداد، واز هیچ گناهی پروانكرد، |
فَماتَ فی فِتْنَتِهِ غَریراً، وَ عاشَ فی هَفْوَتِهِ یسیراً، لَمْ یفِدْ عِوَضاً، وَلَمْ یقْضِ مُفْتَرَضاً. | پس درغفلت وگمراهی عمرش را تمام كرد، ومدتی اندك در گناهان خود به سر برد، در برابر نعمتهای خدادادی سودی عاید خود ننمود، و به آنچه واجب بود اعتنا نكرد. |
دَهِمَتْهُ فَجَعاتُ الْمَنِیةِ فی غُبَّرِ جِماحِهِ، وَ سَنَنِ مِراحِهِ، فَظَلَّ سادِراً، وَ باتَ ساهِراً، فی غَمَراتِ الْالامِ، وَ طَوارِقِ الْاوْجاعِ وَالْاسْقامِ، بَینَ اَخ شَقیق، وَ والِد شَفیق، وَ داعِیة بِالْوَیلِ جَزَعاً، وَلادِمَة لِلصَّدْرِ قَلَقاً، | در اواخر طغیان و پیروی از هوا و خوشی لذت، ناگواریهای مرگ او را گرفت، پس حیرت زده و سرگردان، شب را تا روز نخوابید، آن هم با دردهای شدید، و بیماریهای گوناگون كه شدّتش در شب است، در حالی كه برادری غمخوار و پدری مهربان، و همسری كه از بیتابی ناله میزد، ودختری كه از اضطراب به سینه میكوبید در اطراف او بودند، |
وَالْمَرْءُ فی سَكْرَة مُلْهِیة، وَ غَمْرَة كارِثَة، وَ اَنَّة مُوجِعَة، وَ جَذْبَة مُكْرِبَة، وَ سَوْقَة مُتْعِبَة. | و آن بیچاره در سكرات مرگ كه او را به خود مشغول داشته، و غم و غصه فراوان، و ناله جانسوز، و سختی جان كندن، و رفتن از دنیا با مشقت و رنج گرفتار بود! |
ثُمَّ اُدْرِجَ فی اَكْفانِهِ مُبْلِساً، وَ جُذِبَ مُنْقاداً سَلِساً، | سپس در حالت ناامیدی پیچیده به كفنها میشود، و بدون نشان دادن مقاومت به سوی قبر روانهاش میكنند، |
ثُمَّ اُلْقِی عَلَی الْاعْوادِ، رَجیعَ وَصَب وَ نِضْوَ سَقَم، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدانِ وَ حَشَدَةُ الْاخْوانِ، اِلیدار غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ. | او را روی تخته تابوت انداخته، مانند شتر از سفر بازگشته وامانده و از حال رفته و رنجور و لاغر شده، فرزندان و برادران جمع گشته او را با دوش تا خانه غربت میبرند، جایی كه دیگر دیده نخواهد شد. |
حَتّی اِذَا انْصَرَفَ الْمُشَیعُ، وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ، اُقْعِدَ فی حُفْرَتِهِ نَجِیاً لِبَهْتَةِ السُّؤالِ وَ عَثْرَةِ الْامْتِحانِ. | و چون مشایعت كنندگان و مصیبت زدهها برگردند، او را در قبر مینشانند در حالی كه از ترس سئوال و لغزشِ در امتحان آهسته سخن میگوید. |
وَ اَعْظَمُ ما هُنالِكَ بَلِیةً نُزُولُ الْحَمیمِ، وَ تَصْلِیةُ الْجَحیمِ، وَ فَوْراتُ السَّعیرِ، وَ سَوْراتُ الزَّفیرِ. | بزرگترین بلا در آنجا افتادن در آب جوشان، و وارد شدن به جهنّم، و هیجان آتش سوزان، و شدت فریاد آن است. |
لا فَتْرَةٌ مُریحَةٌ، وَ لادَعَةٌ مُزیحَةٌ، وَ لاقُوَّةٌ حاجِزَةٌ، وَ لامَوْتَةٌ ناجِزَةٌ، وَ لاسِنَةٌ مُسْلِیةٌ، بَینَ اَطْوارِ الْمَوْتاتِ، وَ عَذابِ السّاعاتِ. | در عذاب حق سكون وآرامشی نیست تا او را استراحت دهد، و نه آسایشی تا بلا را برطرف كند، و نه طاقتی تا مانع از درد شود، و نه مرگی تا وی را نجات بخشد، و نه چرتی وخواب اندكی كه غصهاش را رفع كند، بین مرگهای مختلف و عذابهای پی درپی گرفتار است. |
اِنّا بِاللهِ عائِذُونَ. عِبادَ اللهِ! اَینَ الَّذینَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا، وَ اُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا؟ اُمْهِلُوا طَویلاً، وَ مُنِحُوا جَمیلاً، وَ حُذِّرُوا اَلیماً، وَ وُعِدُوا جَسیماً؟! | ما از این مصائب به خدا پناه میبریم. بندگان خدا! كجایندآنانی كه خدا به آنها عمرداد و برخوردار از نعمت شدند، و به آنان آموخته شد ودانستند، و مهلت داده شدند ولی سرگرم و غافل ماندند، و در سلامتی بودند ولی فراموش كردند، فرصتی طولانی یافتند، و به آنان احسان نیكو شد، و از عذاب ترسانده شدند، و وعدههای بزرگ به آنان داده شد؟! |
اِحْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ، وَالْعُیوبَ الْمُسْخِطَةَ. اُولِی الْابْصارِ وَ الْاسْماعِ، وَالْعافِیةِ وَالْمَتاعِ! هَلْ مِنْ مَناصٍ اَوْخَلاصٍ؟ اَوْ مَعاذٍ اَوْ مَلاذٍ؟ اَوْ فِرار اَوْ مَحار اَمْ لا؟ | از گناهان تباه كننده، و از عیوبی كه خدا را به خشم میآورد دوری كنید. ای صاحبان بینایی و شنوایی، و سلامتی و ثروت، آیا هیچ جای فرار و خلاصی، یا تكیه گاه و پناهگاهی، یا گریز و راه بازگشتی هست یا نه؟ پس به كدام راه منحرف میشوید؟ و یا به كدام جانب میبرندتان؟ |
فَاَنّی تُؤْفَكُونَ؟ اَمْ اَینَ تُصْرَفُونَ؟ اَمْ بِماذا تَغْتَرُّونَ، وَ اِنَّما حَظُّ اَحَدِكُمْ مِنَ الْارْضِ ذاتِ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ قیدُ قَدِّهِ، مُتَعَفِّراً عَلی خَدِّهِ. | یا به چه چیز فریفته میشوید؟ نصیب هر كدام شما از زمین به اندازه طول و عرض قامت اوست، خوابگاهی كه چهره بر خاكش میگذارد. |
اَلْانَ عِبادَ اللهِ، وَ الْخِناقُ مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ فی فَینَةِ الْارْشادِ، وَ راحَةِ الْاجْسادِ، وَ باحَةِ الْاحْتِشادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِیةِ، وَ اُنُفِ الْمَشِیةِ، وَ اِنْظارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِساحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْكِ وَالْمَضیقِ، وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَ اَخْذَةِ الْعَزیزِ الْمُقْتَدِرِ. | ای بندگان خدا، اكنون كه ریسمان مرگ به گردنتان نیفتاده، و روحتان در موقعیت به دست آوردن هدایت آزاد، و بدنها راحت، و میدان اجتماعْ وسیع، و مهلت حیات و اراده و اختیار برقرار، و وقت توبه و بازگشت، و فرصت انجام كار در اختیار است، قبل از رسیدن تنگی وقت، و تنگنای قبر، و ترس از فنا، و مفارقت جان از بدن، و رسیدن پیك مرگ كه مورد توقع است، و پیش از دچار شدن به عذاب خداوند عزیز مقتدر فرصت را غنیمت دانید. |
نقل شده وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام این خطبه را خواند بدنها لرزید، اشكها سرازیر شد، و دلها به اضطراب آمد. |
پانویس
- ↑ محمدی، دشتی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، جدول اختلاف نسخ انتهای کتاب، ۱۳۶۹ش، ص۲۳۲.
- ↑ «أقول: و هی حقیقة بهذه التسمیة لکونها من خیار خطبه و شرایفها و وجوهها لما تضمّنه معناها من الحکمة و الموعظة الحسنة و هی کافیة فی الهدایة و الارشاد للطّالب الرّاغب إلی الثّواب و وافیة فی مقام التحذیر و الانذار للهارب الرّاهب من العقاب. و لما اشتملت علیه الفاظها من انواع المحسّنات البیانیة و البدیعیة من الانسجاء و الترصیع و التنجیس و السّجع و المقابلة و الموازنة و المجاز و الاستعارة و الکنایة و غیرها». (خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ۱۳۵۸ش، ج۶، ص۷۰.
- ↑ شهیدی، ترجمه نهجالبلاغه، ۱۳۷۷ش، ص۶۰-۶۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۶، ص۲۷۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۶، ص۲۷۹.
- ↑ شهیدی، ترجمه نهجالبلاغه، ۱۳۷۷ش، ص۶۶.
- ↑ انصاریان، ترجمه نهج البلاغه، ۱۳۸۶ش، ص۱۵۶-۱۶۸
منابع
- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهیم، قم، مؤسسه إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع.
- انصاریان، حسین، ترجمه نهج البلاغه، تهران، پیام آزادی، ۱۳۸۶ش.
- خویی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تهران، مکتبة الاسلامیة، ۱۳۵۸ش.
- شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- محمدی، سیدکاظم، دشتی، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام علی (ع)، ۱۳۶۹ش.